بیعت نکردن با یزید و حوادث در پی آن
بلافاصله پس از مرگ معاویه (۱۵ رجب ۶۰/ ۲۲ آوریل ۶۸۰)[۴] به فرمان یزید، ولید بن عتبه بن ابوسفیان حاکم مدینه، حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر[۴]
را در ساعت غیر معمول به قصر حکومتی فرا خواند تا آنان را مجبور به بیعت
با یزید کند. هر دو میدانستند که معاویه درگذشتهاست و میخواستند بیعت با
یزید را رد کنند، اما از ان خود بیم داشتند. عبدالله شبانه به مکه گریخت.
حسین به همراه پیروانش به قصر آمد و مرگ معاویه را تسلیت گفت و بیعت با
یزید را به بهانه اینکه باید در ملاء عام باشد، دو روز به تعویق انداخت و
سرانجام در شب به همراه خاندانش به مکه گریخت اما با این وجود از راه فرعی
نرفت و از راه اصلی به مکه رفت.[۲] در این سفر، زنان و فرزندان، برادران حسین و پسران حسن، با وی بودند. محمد حنفیه با وی نیامد و به حسین مکرراً تذکر داد که قبل از اینکه از بیعت اهل عراق با خودش مطمئن نشود، به آنجا نرود. دانشنامه ایرانیکا روایت واقدی در مورد گریختن حسین و عبدالله بن زبیر به همراه هم را رد میکند.[۴]
مروان، ولید بن عتبه بن ابوسفیان را به توسل به زور فرا میخواند اما ولید
مایل نبود که با نوه محمد برخورد جدی کند که این مهم باعث عزلش شد. شرایطی
که به خاطر وجود حسین و عبدالله در مکه به وجود آمده بود، یک وضعیت عادی
نبود. مردم مکه به حسین گرایش داشتند و عبدالله به خاطر این موضوع به حسین
حسادت میکرد.[۲] حسین در مکه در خانه عباس بن عبدالمطلب به سر میبرد و چهار ماه آنجا بود.[۴]
دعوت مردم کوفه از حسین و فرستادن مسلم بن عقیل
خبر مرگ معاویه با خوشحالی کوفیان که اکثر شیعی بودند مواجه شد. سران شیعیان کوفه در خانه سلیمان بن صرد خزاعی جمع شده و خدا را به خاطر پایان یافتن حکومت معاویه شکر کرده، وی را خلیفهای نا حق و غصب کننده آن بدون شایستگی نامیده[۴]
و شروع به نوشتن نامه و فرستادن قاصد به حسین کرده و اذعان داشتند که دیگر
حکومت بنی امیه را تحمل نکرده و بنی امیه را غارتگر اموال فیء
و توزیع کننده اموال خدا بین ثروتمندان و کشندهٔ بهترین مسلمانان (اشاره
به کشتار حجر بن عدی و پیروانش) و زنده باقی نگهدارندهٔ بدترین مردمان
نامیدند.[۲] کوفیان بیان داشتند که نماز جمعه این هفته را به اقامت نعمان بن بشیر
(والی کوفه که از سوی معاویه گماشته شده بود) برگزار نخواهند کرد و اگر
حسین راغب به آمدن باشد، نعمان را از کوفه بیرون خواهند نمود. ساکنین کوفه و
سران قبایل آن، به حسین، هفت قاصد با کیسههای فراوان از نامه فرستادند که
دو تای اولش در ۱۰ رمضان ۶۰/ ۱۳ ژوئن ۶۸۰ به مکه رسید.[۴]
حسین در پاسخ به آنها نوشت که حس اتحاد آنها را درک کرده و بیان داشت که
امام امت باید بر طبق کتاب خدا عمل کرده و اموال را با صداقت تقسیم کرده و
خود را وقف خدمت به خداوند نماید. با این وجود، قبل از هر کاری، صلاح را آن
دید که پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاده تا شرایط آنجا را بررسی کند.[۲] رسول جعفریان
با برشمردن سابقه بد کوفیان در زمان علی و حسن، استدلال میکند که با این
وجود با توجه به اطلاع حسین از نقشه یزید در قتل وی، در آن زمان برای حسین
راه بهتری وجود نداشت. چرا که به عنوان مثال احتمال رفتن به یمن نیز به
دلیل نفوذ حکومت موفقیت آمیز نبود. وی به این نکته اشاره میکند که همه
کسانی که معترض خروج حسین بودند، وی را به پذیرش حکومت یزید ولو به طور
موقت نصیحت میکردند و اینکه حسین ابن علی به هیچ وجه نمیخواست موافقتی با
یزید و حاکمیت او داشته باشد حتّی اگر این مخالفت به کشتهشدن او منجر
شود.[۶]
حسین با یکی از شیعیانش در بصره به همراه دو پسرش دیدار کرد و به سران قبایل پنجگانه مهم در امور مشورتی بصره نامههایی یکسان نوشت. او در نامه نوشت
خداوند محمد را بهترین بندگان خود قرار داد و خانواده و اهل بیتش
را وصی و وارث خود نمود، اما قریش این حق را که به اهل بیت منحصراً تعلق
داشت را از آن خود دانست. اما اهل بیت به خاطر وحدت امت با این امر موافقت
نمود. آنانی که حق خلافت را غصب نمودند، با این حال حق را به پا داشتند و
درود خدا بر آنان و اهل بیت محمد باد. قرآن و سنت
محمد را به یاد شما امت میآورم. دین خدا نابود شده و بدعتها در دین گسترش
یافتهاست. اگر از من اطاعت کنید شما را به راه حق رهنمون خواهم شد.
ویلفرد مادلونگ معتقد است که محتویات این نامه بسیار شبیه به دیدگاههای علی در مورد حق پایمال شده خلافتش و در عین حال ستایش جایگاه ابوبکر و عمر است. با این که نامههای حسین نزد سران بصره مخفی مانده بود، اما یکی از آنان شک کرد که این نامه از سوی ابن زیاد
باشد تا به وسیلهٔ آن میزان وفاداری آنان را به خلافت یزید بسنجد و آن شخص
نامه را پیش ابن زیاد آورد. ابن زیاد در پاسخ تمامی قاصدانی که از سوی
حسین به بصره آمده بودند را گردن زده و به بصریان در مورد اقدامات شدیدتر
هشدار داد.[۴]
مردم کوفه به سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در آنجا مردم را مدیریت نمود.[۲] گفته میشود ۱۸۰۰۰ تن برای یاری حسین با مسلم بیعت نمودند.[۴] این ناآرامیها به یزید گزارش داده شد و یزید که دیگر اعتمادی به نعمان بن بشیر انصاری حاکم وقت کوفه نداشت، به جایش عبیدالله بن زیاد را که والی بصره بود گماشت. عبیدالله فرمان یافت تا سریعاً به کوفه رفته و آشوبها را بخواباند[۲] و با مسلم بن عقیل برخورد شدید کند.[۴] وی با لباس مبدل و تغییر قیافه به کوفه وارد شد و اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام داد که آنان را وحشت زده کرد.[۲] وی همچنین سران قبایل کوفه را با ارعاب مطیع خود کرد. پس از اینکه اقدامات کوفیان در شورش و تصرف قصر کوفه به جایی نرسید،[۴] مسلم مخفی شده اما سرانجام مکانش لو رفته و در تاریخ (۹ ذی الحجه ۶۰/ ۱۱ سپتامبر ۶۸۰)[۲] پس از آنکه گردنش را زدند، از بام قصر کوفه و در ملأ عام به پایین انداخته شد. هانی بن عروه
رهبر قبیله مراد نیز به خاطر اینکه مسلم را پناه داده بود، مصلوب گردید.
یزید طی نامهای ابن زیاد را به خاطر برخورد شدیدش مورد تقدیر قرار داد و
به وی فرمان داد که مراقب حسین و پیروانش باشد و اگر قصد جنگ داشتند، آنان
را بکشد.[۴]
این در حالی بود که مسلم، نامهای بسیار خوشبینانه حاکی از موفقیت آمیز
بودن تبلیغاتش و هزاران بیعت از سوی مردم کوفه، به سوی حسین فرستاده بود.[۲]
عزیمت حسین به کوفه
با وجود توصیههای محمد حنفیه، عبدالله بن عمر و اصرارهای پی در پی ابنعباس
در مکه و حتی توصیههای عبدالله بن زبیر (که جنبه ریاکارانه داشت، زیرا
عبدالله بسیار تمایل داشت که مکه از وجود رقیبان دیگر حکومت پاک گردد) حسین
از تصمیمش منصرف نشد.[۲]
ابنعباس خیانت کوفیان به علی و حسن را به حسین یادآوری مینمود و از حسین
التماس کرد که زنان و کودکان را در این سفر با خود نبرد. حسین از
توصیههایش تقدیر نمود و بیان داشت که کار خود را به خدا واگذار کردهاست.
ویلفرد مادلونگ مینویسد که اکثر روایات حاکی از آنند که عبدالله بن زبیر
به حسین اصرار میکرد تا به شیعیانش در کوفه بپیوندد تا عرصه مکه از رقیبی
چون حسین پاک گردد. اما روایات دیگری هم هستند که حاکی از میل عبدالله بن
زبیر به حمایت از حسین در صورت قیام در مکه هستند.[۴] حسین که از وقایع کوفه خبر نداشت و در تاریخ ۸ یا ۱۰ ذی حجه ۶۰/ ۱۰ یا ۱۲ سپتامبر ۶۸۰ آماده عزیمت به سمت کوفه گردید[۴] و به جای حج، عمره
را در خارج از شهر مکه انجام داد تا بتواند از مهلکه فرار کند. ۵۰ مرد از
خویشاوندان و دوستان حسین (که میتوانستند در صورت نیاز بجنگند) به همراه
زنان و کودکان، همراه حسین بودند. مکانهای توقف حسین در مسیر مکه به کوفه
در طبری و بلاذری ذکر شده و ولهاوزن تاریخنگار آلمانی به آنها اشاره کردهاست.[۲] بعد از عزیمت حسین، عبدالله بن جعفر نامهای به همراه دو پسر خود عون و محمد به حسین نوشت و به وی التماس کرد که برگردد.[۴]
پسرعموی حسین عبدالله بن جعفر به عمرو بن سعید بن عاص
نامهای نوشت که از وی خواست که در صورت بازگشت حسین به مکه، ضمانت
نامهای برایش بنویسد که جانش تضمین گردد. عمرو بن سعید بن عاص حاکم مکه در
پاسخ، عبدالله بن جعفر را با لشکری به سرکردگی برادر خود یحیی به تعقیبش
فرستاد. اما وقتی که دو گروه به هم تلاقی کردند، از حسین خواستند که
برگردد، اما حسین در پاسخ گفت که در عالم رؤیا پدربزرگش محمد را دیدهاست
که از وی خواسته تا به راهش ادامه دهد و تقدیر را به خدا واگذار کند و در
پی آن نزاع خفیفی بین دو گروه صورت گرفت و دو پسر عبدالله بن جعفر (عون و
محمد) به حسین پیوستند و در عاشورا با وی کشته شدند.[۴]
در تنعیم، حسین با کاروانی از یمن که روناس و حله برای یزید بردند مواجه شد و بیان داشت که چون او حاکم شرعی و یزید حاکم جائر است این حق را دارد؛ که اموال حکومت را تدبیر کند.[۲]
وی اموال این کاروان را مصادره نموده و به صاحبان شتر کاروان گفت که با وی
تا عراق بیایند و در آنجا کرایه کل راه را به آنان بپردازد یا در همینجا
به مقدار راهی که آمدهاند، کرایه آنان را بدهد.[۴] حسین در راه با افراد گوناگونی روبرو شد. فرزدق
شاعر را دید که به حسین گفت دلهای اهل عراق با تو اما شمشیرهایشان علیه
توست. هر گاه در طی این مسیر از حسین خواسته میشد که از تصمیمش صرف نظر
کند میگفت که مقدرات امور به دست خداست و خدا بهترین امر را برای بندگان
میخواهد و خداوند با کسی که بر حق باشد دشمن نخواهد بود. زهیر بن قین بجلی
که از حامیان عثمان بود و در سفر بود و در طی سفر خیمهاش را دور از
خیمههای حسین برپا میداشت، در جایی مجبور به برپا داشتن خیمهاش نزدیک
خیمههای حسین شد. حسین از وی دعوت نمود تا به گروهش بپیوندد و در خلال این
دیدار زهیر دیدگاهش عوض شد و به حسین پیوست و از بهترین یارانش شد.[۲]
عبیدالله بن زیاد سربازانش را در جای جای مسیر حجاز تا کوفه گماشته بود و به هیچکس اجازه نمیداد که از محدوده قلمروهای مسدود شده خارج شود یا به قلمرویی دیگر وارد گردد[۲] و رئیس پاسبانهایش حسین بن تمیم را به قادسیه فرستاد تا تمامی راههای حجاز به عراق را ببندد. حسین توسط بدویانی که از ورود به کوفه منع شده بودند[۴]
از این دستور عبیدالله مطلع گردید اما تحت تأثیر قرار نگرفت و به مسیرش
ادامه داد. در ثعلبیه، از برخی مسافران از خبر قتل مسلم بن عقیل و هانی بن
عروه مطلع شد و تصمیم گرفت که برگردد. اما پسران عقیل تصمیم گرفتند که
انتقام خود را از عبیدالله بگیرند یا در این راه کشته شوند. این بود که
حسین از تصمیمش برای بازگشت تغییر عقیده داد.[۲] البته مادلونگ صحت این روایت فوق را مورد تردید میداند.[۴] رسول جعفریان
معتقد است علت پیشروی حسین به سمت کوفه، حتّی پس از شنیدن خبر کشتهشدن
مسلم ابن عقیل، امید وی و همراهانش به پیروزی بودهاست. وی به گفتارهای
نقلشده در آن زمان در احتمال پیروزی اشاره میکند به این مضمون که جذبه
حسین ابن علی از مسلم ابن عقیل بیشتر است و مردم کوفه با دیدن وی به یاریش
میشتابند.[۷]
جعفریان علت همراهی خانواده حسین در سفر به سمت کوفه را نیت او برای گرفتن
حاکمیت از دست یزید میداند؛ چرا که در صورت پیروزی در عراق، حجاز همچنان
در دست امویها میماند و میتوان حدس زد که آنها با اهل بیت حسین چگونه رفتار میکردند.[۸]
حسین در زباله دریافت که قاصدش قیس بن مسهر (مشیر) صیداوی (یا برادر رضاعی حسین عبدالله بن یقطر) که به کوفه فرستاده شده بود تا آمدن قریبالوقوع حسین را به کوفیان اطلاع دهد،[۲] مثله شده و با پرتاب شدن از بام قصر کوفه، کشته شدهاست.[۴]
حسین با شنیدن این موضوع به حامیانش گفت که با توجه مسائل غم بار پیش آمده
مانند خیانت کوفیان، هر کس مجاز است که از کاروان حسین جدا گردد که تعدادی
از کسانی که در راه به حسین پیوسته بودند از وی جدا شدند اما کسانی که از
حجاز با وی بودند وی را ترک نکردند.[۲]
به گفته جعفریان این اخبار نشان میداد که اوضاع کوفه دگرگونشده و شرایط
با زمانی که از زبان مسلم گزارش شده بود کاملاً فرق کردهاست. برای حسین
روشن شده بود که دیگر رفتن به کوفه با توجه به ارزیابیهای سیاسی درست
نیست.[۹]
در منطقه شراف[۴] یا ذوحسم[۲] سوارانی به سرکردگی حر بن یزید
تمیمی یربوعی پدیدار شده و از آنجا که هوا گرم بود، حسین دستور داد به
آنان آب داده شود و سپس در آنجا به لشکریان حر انگیزههای حرکتش را اعلام
کرد. گفت که
شما امامی نداشتید و من وسیله اتحاد امت شدم. خاندان ما از همه کس به
امر حکومت شایستهتر است و کسانی که این امر را در اختیار دارند شایستگی اش
را نداشته و نا عادلانه حکومت میکنند.[۲] اگر حامی من باشید به سمت کوفه خواهم رفت.[۴] اما اگر دیگر مرا نمیخواهید من به مکان اولم باز خواهم گشت.[۲]
اما کوفیان (لشکریان حر) پاسخ ندادند. سپس حسین نماز عصر را به اقامه
خودش برپا داشت. بعد از نماز، دوباره سخنانش را به کوفیان یادآوری نموده و
از حق خاندان محمد و مستحق بودن این خاندان در امر خلافت سخن گفت و به
نامههایی که کوفیان به وی نوشته بودند، اشاره نمود.[۴]
حر که از نامههایی که کوفیان برای حسین فرستاده بودند خبر نداشت، با وجود
اینکه حسین دو کیسه که پر از نامههای کوفیان بود را به وی نشان داد،
تغییری در تصمیمش حاصل نشد[۲] و اذعان داشت که وی جزو کسانی که نامه به وی نوشتهاند نبوده و تحتالامر ابن زیاد است.[۴]
او فرمان داشت که حسین و همراهانش را بدون جنگ پیش ابن زیاد ببرد و بر آن
بود که حسین را به این موضوع متقاعد کند. اما وقتی دید که حسین کاروانش را
به حرکت درآورد، دیگر جرات نکرد این موضوع را پی گیری کند.[۲]
اما مادلونگ مینویسد که وقتی حسین آماده حرکت شد، حر سد راهش شد و گفت که
اگر حسین فرمانی که ابن زیاد به حر داده را نپذیرد، حر نخواهد گذاشت که به
مدینه یا کوفه برود.[۴]
و به حسین پیشنهاد داد که نه به کوفه و نه به مدینه رود، بلکه به یزید یا
ابن زیاد نامه بنویسد و خودش هم نامهای به ابن زیاد نوشت و منتظر دستور وی
ماند تا این موضوع بدون خون ریزی حل و فصل شود. اما حسین پیشنهاداتش را
نپذیرفت[۲] و به سمت چپ و به طرف عذیب یا قادسیه به راه افتاد.[۴]
حر به وی گوش زد کرد که من به خاطر تو این کار را میکنم و اگر جنگی صورت
گیرد تو کشته خواهی شد. اما حسین از مرگ نمیترسید و در منطقهای به نام نینوا (از بخشهای سواد کوفه) توقف کرد.[۲] همچنین حر نتوانست مانع از ورود چهار تن از شیعیان کوفه به سپاه حسین گردد.[۴]
قاصدی از ابن زیاد به سمت حر آمد و بدون اینکه به حسین سلام کند نامهای
به حر داد که در آن ابن زیاد فرمان داده بود که حسین در هیچ جایی که دسترسی
به آب و دژ مستحکم[۴] داشته باشد، توقف نکند.[۲] عبیدالله با این نامه میخواست که حسین را به جنگ وادارد.[۴] زهیر بن قین
به حسین پیشنهاد کرد که به لشکر حر که اندک بودند حمله کند و روستای
مستحکم عکر را تصرف کند، اما حسین نپذیرفت، به این دلیل که نمیخواست
آغازکنندهٔ جنگ باشد.[۲]
در ۲ محرم، حسین در منطقه کربلا از توابع نینوا خیمه زد. در روز سوم وضعیت با ورود لشکر ۴۰۰۰ نفره به فرماندهی عمر بن سعد ابی وقاص (که پیشتر از طرف عبیدالله بن زیاد به دستبای ری فرستاده شده بود تا شورش دیلمیان را سرکوب کند) بدتر شد.[۲] عمر بن سعد به عنوان فرزند یکی از صحابیون محمد، تمایلی به جنگیدن با حسین نداشت[۴]
و تلاشهایی بی فرجام برای رهایی از مسئولیت رویارویی با حسین انجام داد.
اما ابن زیاد گفت که اگر از این فرمان سرپیچی کند، حکومت ری در کار نخواهد
بود. ابن سعد با شنیدن این موضوع، از ابن زیاد اطاعت کرد[۲]
به امید اینکه حداقل از جنگ با حسین جلوگیری کند. اول از هر کاری، عمر بن
سعد نامهای به حسین فرستاد از قصدش برای آمدن به عراق مطلع گردد.[۴] پیکی به ابن سعد رسید که حاکی از تمایل حسین به عقبنشینی بود[۲] و حسین گفت که به علت نامههای کوفیان به عراق آمده و اگر مردم عراق وی را دیگر نمیخواهند، وی به مدینه باز خواهد گشت.[۲]
وقتی ابن سعد موضوع را به ابن زیاد گزارش داد، ابن زیاد اصرار کرد که حسین
حتماً باید با یزید بیعت کند و در عین حال آب هنوز از وی منع میشود. عمر
بن سعد لشکری ۵۰۰ نفره به فرماندهی عمرو بن حجاج زبیدی را بر فرات گماشت. به مدت ۳ روز، حسین و یارانش تشنگی را متحمل شدند. شبانه گروهی ۵۰ نفره[۴] و با شهامت به فرماندهی عباس به سمت فرات یورش بردند اما تنها مقدار کمی مشک آب توانستند بیاورند.[۲]
در عین حال ابن سعد تمایل داشت که با حسین به توافق برسد و مذاکرات شبانه را با حسین شروع کرد.[۲]
این مذاکرات، بخش اعظم شب به درازا کشید. گفته میشود که حسین پیشنهاد داد
که دو سپاه دست از جنگ کشیده و با هم به دیدار یزید بروند. اما عمر بن سعد
از ترس توبیخ و تنبیه ابن زیاد، این پیشنهاد را نپذیرفت.[۴] گرچه کسی در این مذاکرات حضور نداشته، اما اکثر راویان نقل میکنند که حسین سه پیشنهاد داد:[۲]
- به مرزها برود و همانند یک سرباز عادی با کفار بجنگد.
- با یزید بیعت کند و به وی بپیوندد.
- به جایی که از قبل آمده بود، بازگردد.
البته عقبه بن سمعان، غلام رباب (همسر حسین) که از بازماندگان لشکر حسین
در واقعه کربلا بود، شدیداً این روایت را رد میکند. او گواهی میدهد که
حسین هیچگاه پیشنهادی نداد و فقط سرزمین کربلا را ترک کرد و به جایی رفت تا
تکلیف کار جنگ مشخص گردد. ویلفرد مادلونگ معتقد است که این روایت پیشنهاد
از سوی حسین که تسلیم یزید شود با دیدگاههای مذهبی اش تناقض دارد و
احتمالاً منابع اولیه قصد دارند که مسئولیت کشته شدن حسین را به گردن ابن
زیاد بیندازند نه یزید.[۴]
بهگفته رسول جعفریان، شمر در تغییر نظر عبیدالله زیاد در ردّ پیشنهاد
حسین مبنی بررفتن او به یکی از سرحدات کشور اسلامی یا بازگشت به مدینه مؤثر
بود.[۱۰] وی با اشاره به منابع اولیه همچون تاریخ طبری و الکامل فی التاریخ تأکید میکند که حسین ابن علی در هیچ مرحلهای نخواست تا اجازه دهند نزد یزید برود و بیعت کند.[۱۱]
ابن زیاد موافق شرایط فعلی بود. اما در این زمان، شمر بن ذی الجوشن
(از هواداران سابق علی که برای وی در صفین جنگیده بود) به ابن زیاد
پیشنهادی شیطانی داد. او اصرار داشت که ابن زیاد باید حسین را مجبور به
تسلیم کند. چون حسین به قلمرو حکومتی ابن زیاد وارد شده بود[۲] و اگر با حسین مصالحه کند، نشان دهندهٔ ضعف ابن زیاد و قدرت حسین است. ابن زیاد با شنیدن سخنان شمر، رایش تغییر کرد.[۴]
شمر حامل پیغامی برای ابن سعد بود که ابن زیاد به عمر بن سعد فرمان داد که
اگر حسین تسلیم نشود، به وی حمله کند یا عمر بن سعد فرمان لشکریان را به
شمر وا گذارد. شمر همچنین به این پیغام این را اضافه کرد که پیکر حسین بعد
از کشته شدن لگد کوب شود. چون وی یاغی و شورشی است. ابن سعد با شنیدن سخنان
شمر وی را مورد لعنت و دشنام قرار داد و گفت که تمام تلاشهایش برای پایان
داده مسئله به صورت صلح آمیز را بی اثر کردهاست. ابن سعد میدانست که حسین
به خاطر روحیه خاصش تسلیم نخواهد شد.[۲]
ابن زیاد فرمان داده بود که اگر عمر بن سعد این فرمان را نپذیرد، شمر
اجرای آن را برعهده گیرد. اما عمر بن سعد اجازه نداد و خودش مسئولیت انجامش
را بر عهده گرفت.[۴]
غروب روز ۹ محرم، ابن سعد با سپاهیانش به سمت خیمههای حسین رفت، حسین
که به شمشیرش تکیه داده بود و چرت میزد. او در عالم رؤیا محمد پدربزرگش را
دید که به حسین گفت به زودی به وی ملحق میشود. زینب
به حسین گفت که لشکر ابن سعد آمدهاست. حسین برادرش عباس را فرستاد از
مقصودشان مطلع شود. در این حین، با شنیدن شرط جدید ابن سعد، دو سپاه به
یکدیگر ناسزا و دشنام دادند. حسین که از موضوع مطلع شده بود، آن شب را مهلت
خواست و به خویشاوندان و حامیانش خطابهای راند که علی بن حسین بعدها آن
را روایت کرد.[۲]
من خدا را ستایش میکنم که ما را به پیامبری محمد مفتخر نمود و قرآن و
دین را به ما تعلیم نمود. من یارانی بهتر از یاران خود و خاندانی مخلصتر از
خاندان خود نمیشناسم. خدا شما را پاداش دهد. من فکر میکنم که فردا کشته
خواهیم شد. من از شما میخواهم که بروید و اصراری به ماندنتان ندارم. از
تاریکی شب استفاده کنید و بروید.
اما یارانش نپذیرفتند و به بیعتشان وفادار ماندند. زینب
از شدت ناامیدی غش کرد و بیهوش شد. اما حسین وی را تسکین داد. حسین آماده
جنگ شد. خیمهها را به هم نزدیک کرد و با طناب آنها را به هم بست. تپهای
از چوب و نی گرداگرد خیمهها درست کرد تا در موقع لزوم با آتش زدنشان مانع
از ورود دشمن به نزدیکی آنها گردد. حسین و یارانش تمامی آن شب را به نماز و
مناجات پرداختند و جنگ فردا صبح شروع شد.[۲]
واقعه کربلا
صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده کرد. سمت چپ سپاه را به حبیب بن مظاهر، سمت راست را به زهیر بن قین و قلب را به عباس
سپرد. وی همچنین دستور داد که دور تا دور خیمهها، هیزم جمعآوری کنند و
هیزمها را آتش بزنند. خود نیز به خیمهای که قبلاً آماده کرده بود رفت و
خود را معطر به مشک نمود و نوره (داروی موبر) به سر و تن مالید و خود را
شست. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با
خداوند نموده و با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که خدا ولی اوست و دین را
محافظت خواهد کرد. به مردم سخنان محمد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت
خوانده بود و جایگاه خانوادهاش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر
کنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه
پیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا
اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تأمین
باشد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد. حسین
در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند. حسین از اسب
پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکه
جنگ فرار نخواهد کرد.[۲] حر بن یزید بن ریاحی
تحت تأثیر قرار گرفت و به سپاه حسین رفت و کوفیان را به خاطر خیانت به
حسین سرزنش کرد که البته تأثیری بر روی آنان به وجود نیامد و سر انجام حر
در میدان نبرد کشته شد. حسین به اتکای یارانش تا موقعی که تمامی یارانش
کشته نشده بودند، وارد جنگ نشد و نمیجنگید.[۴]
زهیر بن قین
از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش داده و وی را نکشند. اما آنها با
دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند و شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد.
بال راست سپاه کوفه به فرماندهی عمرو بن حجاج
حمله برد اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شده و عقب نشست. عمرو دستور داد
که لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیراندازی
کنند. بال راست سپاه کوفه به رهبری شمر بن ذی الجوشن حمله و محاصرهای بینتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیادهنظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. شبث بن ربیع
که قبلاً از حامیان علی بود، حال در لشکر کوفه و تحت امر پیادهنظام ابن
زیاد بود. وقتی به وی فرمان حمله داده شد، آشکارا گفت که هیچ میلی به انجام
این کار ندارد و سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سواران
لشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود مجبور به پیاده جنگیدن شدند.
حسین و هاشمیان تنها از جلو میتوانستند پیش روی داشته باشند و ابن سعد
دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمههای حسین رفته تا آنها را
خلع سلاح کنند. اما برخی از حامیان حسین که در خیمهها خوابیده بودند با
آنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمهها را آتش
بزنند. قبلاً حسین دستور داده بود که دور تا دور خیمهها آتش زده شود تا
از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمههای زنان حسین
پیش روی نمود و میخواست خیمهها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش
نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف گردید.[۲] در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمههای حسین را آتش زدند که این آتش مانع از پیش روی سپاهیان ابن زیاد گردید.[۴]
در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خوف
به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند.
سربازان حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان
برای ترک میدان جنگ باز بود نیز شروع گردید. اولین هاشمی ای که کشته شد
علیاکبر پسر حسین بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر،
پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. قاسم جوان و زیبا بود و به شدت زخمی
شده و از عمویش حسین درخواست یاری کرد. حسین خشمگینانه برجست و با شمشیرش
ضارب قاسم را ضربتی زد. آن شخص زیر سم اسبهای سپاهیان ابن زیاد افتاده و
لگد مال شد. وقتی گرد و غبار ناشی از سم اسبها کنار رفت، حسین پدیدار شد در
حالی که بدن قاسم را در آغوش داشت و به قاتلینش لعنت میفرستاد. حسین جسم
بی جان قاسم را به خیمههایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[۲]
جزئیات کشته شدن عباس در طبری و بلاذری نیامدهاست. تنها به این اشاره
شده که حسین که تشنگی بر وی غالب گردیده بود، از عباس خواست تا به فرات
رفته و آب بیاورد. عباس با ممانعت لشکریان ابن زیاد روبرو گردید و از
خداوند درخواست کرد که لشکریان ابن زیاد را که مانع از رساندن آب به وی
میشوند را از تشنگی بمیراند و دعایش مستجاب گردید. عباس از ناحیه دهان و فک
ضربت خورد. او خونی که از این دو ناحیه جاری شد را در کف دستانش جمع کرد و
به آسمان پاشید و به درگاه خداوند به خاطر مصائبی که بر حسین فرود آمده
بود، شکایت کرد. باید روایات دقیقی در مورد کشته شدن عباس در کربلا وجود
داشته باشد که شیخ مفید
به آنها اشاره کرده و میگوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه
فرات پیش روی نموده اما عباس از حسین جدا شده و توسط دشمن محاصره گردیده و
شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز مزارش در آنجا است کشته شد.[۲]
در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی جرات نمیکرد به سوی حسین دست دراز کند. تا اینکه مالک بن نسیر کندی
ضربتی به سر حسین زد و کلاهخودش از خون سرش پر گردید. حسین کلاه خودش را
عوض نموده و سرش را با عمامه بست. مرد کندی کلاه دریده را غارت نمود. اما
این سودی به حالش نکرد. چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگی
میکرد. بخش حزنانگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را
بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی،
این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف
دستانش جمع نمود و بر زمین ریخت و خشم خدا را از قوم پیرو شیطان خواستار
گردید.[۲]
شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرات ننمود به وی حمله کند و تنها
درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین آماده جنگ شد. باید توجه داشت که
حسین در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمیتوانست مداوم بجنگد.
پسری خود را سر راه حسین قرار داد و هر چه حسین و زینب به وی میگفتند که
به خیمهها برگردد، گوش نمیکرد. عاقبت دست این پسر بر اثر ضربت شمشیر قطع
شد و حسین به وی وعدهٔ دیدار پدرانش را در بهشت میداد و سعی در تسکین درد
پسر داشت. از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند و حسین به سپاهیان
ابن زیاد حمله برد. حسین چون بیم داشت که پس از مرگش عریان در صحرا رها
شود، چندین جامه پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباسها را
غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد ظاهر گردید و زینب
به او گفت: حسین دارد کشته میشود و تو تنها تماشا میکنی. ابن سعد
اشکهایش با شنیدن این سخن جاری گشت. حسین شجاعانه میجنگید و یعقوبی و چند
منبع شیعی دیگر میگویند که دهها تن را کشت. اما برخی منابع دیگر حاکی از
آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر میخواستند میتوانستند حسین را در جا
بکشند.[۲] حسین وقتی به طرف فرات میرفت تا آب بنوشد، تیری به چانهاش یا گلویش خورد.[۴] سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر صورت به زمین افتاد. به خولی بن یزید اصبحی دستور داده شد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. از همین رو، سنان بن انس عمرو نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد، سر وی را از بدن جدا نمود. سنان سر حسین را به خولی داده و خولی سر را پیش ابن زیاد برد.[۲]
نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد لباسهای حسین، شمشیر و
اثاثیهاش، کفش ها و روپوش یمانیاش همگی غارت گردیدند. همچنین زیورآلات و
چادر زنان نیز را به غارت آوردند. زین العابدین علی بن حسین
که بیمار بود در یکی از خیمهها بود و شمر میخواست او را بکشد. اما ابن
سعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود. صفوف عزاداران حسین به
خاطر وجود علی بن حسین است و نام «شهدای کربلا و طف» با نام وی عجین
شدهاست. ۷۲ تن یاران حسین که ۱۷ تن از آنان هاشمی بودند و بر طبق محسن الامین، از لشکریان ابن زیاد ۸۸ تن کشته شدند. حر بن زیاد ریاحی، ۴۰ نفر و بریر بن خضیر ۳۰ نفر، نافع ۱۲ یا ۱۳ نفر و حسین تعداد زیادی از لشکریان ابن زیاد را کشتند.[۲]
سن حسین را هنگام کشته شدن، ۵۶ سال پنج ماه، ۵۷ سال و چند ماه یا ۵۸ سال
نوشتهاند. روز عاشورا را در تاریخ روز جمعه، شنبه یا دوشنبه دانستهاند که
در این میان روز جمعه صحیح تر به نظر میرسد و ابوالفرج اصفهانی روز
دوشنبه را از لحاظ تقویمی رد میکند. تاریخ کشته شدن حسین را نیز به غیر از
۱۰ محرم ۶۱، در ماه صفر یا سال ۶۰ نیز ذکر کردهاند.[۳]
حوادث بعد از جنگ کربلا
۱۰ نفر داوطلب شدند که بر بدن پر زخم حسین اسب بتازانند تا آخرین هتک
حرمت را به وی کرده باشند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیان روستای القاظریه بدن حسین را به همراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند. سر حسین به همراه سر دیگر هاشمیان به کوفه و دمشق
برده شد. لارا وسیا وگلییری در دانشنامه اسلام بر این باور است که ابن
زیاد و یزید برخورد متفاوتی در قبال سر حسین داشتند. ابن زیاد با زدن چوب
به دندانهای حسین به وی اهانت میکرد اما یزید بر طبق اکثر روایات با
احترام با سر حسین برخورد نموده و به خاطر تعجیل ابن زیاد در کشتار حسین،
ابن زیاد را با نام پسر سمیه یاد کرد تا وی را تحقیر کرده باشد. یزید اذعان
میداشت که اگر حسین از وی تبعیت کرده بود او را عفو مینمود. زنان و
کودکان هاشمی به کوفه و دمشق برده شدند. یزید ابتدا برخورد شدیدی با آنان
نمود که به این برخورد شدید از سوی علی بن حسین و زینب پاسخ مشابهی داده
شد. اما در انتها یزید با آنان با ملایمت برخورد نمود. زنان یزید نیز برای
حسین و کشتگان گریه و زاری نموده و یزید برای جبران مالهایی که از زنان
هاشمی در کربلا دزدیده شده بود به آنها اموالی داد. علی بن حسین که به خاطر
اینکه هنوز به بلوغ نرسیده بود، از اعدام رهایی یافت و یزید با ملایمت با
وی رفتار نموده و چند روز پس از آن به همراه زنان هاشمی و محافظان مورد
اعتماد به مدینه بازگشت.[۲]
روایات در منابع اولیه عموماً گرایش به انداختن مسئولیت قتل حسین به
گردن ابن زیاد و مبری کردن یزید دارند. ویلفرد مادلونگ مینویسد حریص بودن
ابن زیاد به قتل حسین از سوگند خوردنش دربارهٔ لگدمال کردن جسد حسین توسط
اسبها هویدا میشود و این کینه شدید از ماجرای اعتراض حسین به برادر خطاب
کردن زیاد بن ابیه (پدر ابن زیاد) از سوی معاویه نشات میگیرد. ویلفرد
مادلونگ معتقد است که یزید مسئول اصلی قتل حسین است چرا که وی میدانست که
حسین حتی اگر موقتاً تسلیم گردد باز هم تهدیدی جدی برای خلافت یزید به شمار
میآید و گرچه در نهان خواستار قتل حسین بود، اما به عنوان خلیفه مسلمانان
نمیتوانست این میل را بروز دهد و وی که از کینه شدید ابن زیاد به حسین
آگاه بود، طی نامهای به او هشدار میدهد که اگر حسین موفق به انجام کارش
شود، ابن زیاد مجدداً به دوران بردگی اجدادش بر میگردد. یزید در نامه خود
شدیداً به ابن زیاد توصیه میکند که مسلم بن عقیل
را اعدام کند و ابن زیاد هم مشتاقانه این کار را انجام داد. یزید بعدها در
ملاء عام مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد میانداخت که ابن زیاد از
این کار وی خشمگین گردید و از دستور یزید مبنی بر حمله به عبدالله بن زبیر در مکه سر باز زد.[۴]
کشته شدگان و باقیماندگان از بنی هاشم در واقعه کربلا
کل کشته شدگان از طرف حسین، ۷۰ یا ۷۲ تن بودند که حداقل ۲۰ تن از آنان هاشمیان از نسل ابوطالب بودند. علی اکبر
اولین کشته از بنی هاشم بود که یزید خلیفه وقت، پسر دایی مادرش میشد که
به همین علت برای وی امان نامه آورده شد اما وی تبار پدری اش و ارتباطش به
محمد را والاتر میداشت و این امان را نپذیرفت. ویلفرد مادلونگ
معتقد است که عبدالله فرزند کوچک حسین در حالی که بر روی زانوانش بود تیر
خورد و مادلونگ بر خلاف منابع دیگر، در نوزاد بودن این بچه تردید دارد. ۶
برادر پدری حسین در این جنگ کشته شدند که ۴ تن از آنان فرزندان امالبنین دختر حظام از قبیله بنی کلب بودند. برادر زاده امالبنین به نام عبدالله بن ابی محل بن حظام برای این ۴ برادر حسین امان نامهای از سوی ابن زیاد آورد که ردش کردند. سه پسر از حسن، سه پسر از عبدالله بن جعفر و نیز سه پسر و سه نوه از عقیل بن ابی طالب در این واقعه کشته شدند. ابن سعد از میان دیگر کشتگان بنی هاشم، یک پسر از نسل ابولهب و یک پسر از نسل ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب
نام میبرد. ابن سعد از میان باقیماندگان که به اسارت گرفته شدند، دو پسر
از حسن، یک پسر از عبدالله بن جعفر و یک پسر از عقیل به همراه ۵ زن را نام
میبرد. ابوالفرج اصفهانی مینویسد سه پسر از حسن باقیماندند که در میان آنان حسن بن حسن به شدت زخمی گردید. علی بن حسین بیمار بود و نمیتوانست بجنگد.[۴]
خانواده حسین
اولین ازدواج حسین با رباب دختر امراء القیس بود. امراء القیس در زمان عمر بن خطاب
به مدینه آمد و از طرف عمر به رهبری قبایل قضاعه که به اسلام گرویده
بودند، انتخاب گردید. علی مسئله ازدواج پسرانش با دختران امراء را مطرح کرد
و وی قبول کرد که سه تن از دخترانش را به ازدواج حسنین در بیاورد. اما هم
حسنین و هم آن سه دختر در آن زمان بسیار کم سن و سال بودند و به نظر
نمیرسد در همان موقع ازدواجی صورت گرفته باشد. حتی ممکن است که حسن با
دختری که برایش برگزیده شده بود ازدواج نکرده باشد. حسین با رباب ازدواج
کرد و اقوام امراء در اواخر خلافت علی گه گاه برای میانجیگری و قضاوت پیش
علی میآمدند. رباب همسر محبوب حسین بود و با وجود اینکه رباب سالها برای
حسین فرزندی نیاورده بود، احتمالاً پس از مرگ علی، سکینه
(در برخی منابع آمنه، آمینه و...) را به دنیا آورد. ابوالفرج اصفهانی در
کتاب اغانی از سکینه روایت میکند که حسن، حسین را به خاطر علاقه زیادش به
رباب سرزنش مینمود، اما حسین در پاسخ سه بیت شعر در اثبات علاقه به رباب
خواند. رباب فرزند پسری به نام عبدالله برای حسین به دنیا آورد که در
خردسالی در کربلا کشته شد و احتمالاً حسین به خاطر این فرزند کنیه ابا
عبدالله را دارد. برخی منابع شیعی در سالهای بعد، این فرزند را علی اصغر
نامیدهاند که دانشنامه ایرانیکا این مطلب را بیاساس میداند. بعد از
کشته شدن حسین، گفته میشود که رباب یک سال بر مزار حسین بود و عزادار بود و
از ازدواج امتناع میکرد. حسین با زن دیگری به نام سلافه از قبیله بنی
قضاعه نیز ازدواج کرد که جزئیات این ازدواج در دسترس نیست و از وی صاحب
فرزندی به نام جعفر شد که در زمان حیات حسین و در خردسالی درگذشت.[۴]
حسین دو پسر به نام علی داشت که از آن دو، علی زین العابدین امام چهارم
شیعیان، از حادثه کربلا جان سالم به در برد و احتمالاً وی از دیگر پسر به
نام علی بزرگتر بود و در زمان واقعه کربلا، ۲۳ ساله بود. بنا براین باید
در زمان خلافت علی به دنیا آمده باشد. مادر وی کنیزی از ناحیه سند است که بعد از کشته شدن حسین با یکی از غلامان حسین ازدواج کرد و پسری به نام عبدالله بن زبید را برای وی آورد. فرزندان عبدالله در ینبع
زندگی میکردند. منابع اولیه سنی، با نام علیاصغر از زین العابدین و علی
دوم را با نام علیاکبر یاد میکنند، اما شیخ مفید و دیگر نویسندگان شیعی
عکس این مطلب را صحیح میدانند. علی دوم، در سن ۱۹ سالگی در کربلا کشته شد.
مادر وی لیلا دختر مرٞه بن عروه ثقفی و میمونه بن ابی سفیان
(خواهر معاویه) است. این ازدواج احتمالاً باید بعد از صلح حسن با معاویه
صورت گرفته باشد و نمیتوانسته در زمان علی بوده باشد. دانشنامه ایرانیکا
معتقد است حسین نام این فرزند را نیز علی گذاشت چرا که وی به خاطر والا
بودن نسب عربی مادرش از زین العابدین که از کنیزی زاده شده بود، برتر
بودهاست. معاویه در سخنی علیاکبر را بهترین شخص برای خلافت معرفی نمود به
این دلیل که به اعتقاد معاویه وی، شجاعت بنی هاشم، بخشندگی بنی امیه و
غرور ثقفیان را یکجا جمع کرده بود.[۴]
بعد از مرگ حسن، حسین با ام اسحاق دختر طلحه (صحابی مشهور محمد) ازدواج
کرد و صاحب دختری به نام فاطمه از وی شد. دانشنامه ایرانیکا مینویسد که بر
خلاف برخی گزارشها، فاطمه باید از سکینه کوچکتر باشد. در زمان کشته شدن
حسین، فاطمه به نامزدی پسر حسن بن علی (حسن بن حسن) درآمده بود.[۴]
دیدگاهها دربارهٔ حسین و انگیزهٔ قیام کربلا
اکثر مسلمانان مقام حسین را گرامی میدارند. تنها هواداران بنی امیه بودند که به وی لقب «باغی بعد انعقاد البیعة» را میدادند به این علت که علیه دولت اسلامی وقت شورش نمود. این گروه قتل حسین توسط یزید را به این دلیل قابل اغماض میدانند. اما مخالفان این فرقه، نه تنها کسانی بودند که از بنی امیه
متنفر بودند، بلکه حتی گروهی که قیام حسین و یارانش را مخلصانه
نمیپنداشتند و در عین حال به دنبال بهانهای برای خودداری از سرزنش کردن
حسین و یا صحابه و تابعین بی طرف (به منظور جلوگیری از جنگهای داخلی در اسلام) در نزاع حسین و یزید، بودند نیز از مخالفان طرفداران بنی امیه در قضیه قتل حسین بودند؛ بنابراین تقریباً اکثر مسلمانان حسین را به علت نوهٔ محمد بودن و این عقیده که وی خود را در راه حق قربانی کرده، مکرم میشمارند و به غیر از مقامات خاصی که شیعه به حسین نسبت میدهد، نمیتوان تفاوت عقیدتی خاصی بین شیعه و سنی را در این باب مشخص نمود. رویکرد مثبت اهل سنت
به حسین به احتمال قوی نشات گرفته از روایات حزنانگیز است که ابومخنف
جمعآوری کرده که این روایات بعضاً مستقیماً و بعضاً مشکوک الاعتبار هستند.
اکثر این روایات توسط کوفیانی نقل شده که از عملکرد خود نسبت به حسین
پشیمان شده و توبه کردند. این روایات حزنانگیز کوفیان که نشانهای از
گرایشهای شیعی گرایانه ابومخنف بود، منشاء روایاتی شد که مورخان بعدی از
آنها استفاده نمودند و در جهان اسلام پراکنده شد.[۲] به گفته رسول جعفریان،
اعتقاد به جبر که توسط معاویه در جامعه اسلامی انتشار داده شد، موجب آن شد
که هیچگاه حرکت حسین برای اهلسنّت یک قیام علیه فساد قلمداد نشده و تنها
آن را یک شورش غیرقانونی شناختند.[۱۲]
دیدگاه شیعه
کتابی وجود ندارد که بیانگر عقاید تمام فرقههای شیعیان در مورد حسین
باشد. مهمترین مولفههای دیدگاههای شیعیان دربارهٔ حسین، اعتقاد به امامت
حسین و داشتن ویژگیهای یک امام از سوی فرقههای دوازده امامی، اسماعیلیه و زیدیه
است. همانند دیگر امامان، حسین واسطه بین خدا و خلق است. از طریق این توسل
است که شیعیان، راهنمایی و هدایت یافته یا از مشکلات رهایی مییابند.[۲]
در روایات شیعه احادیثی از محمد و امامان شیعه آمده که ثوابهای و زیادی
برای رفتن به مزار حسین ذکر و همچنین کرامات زیادی برای خاک آن مزار بیان
کردهاند.[۳] حسین به عنوانی یکی از پنج تن آل عبا، تمامی ویژگیهای الهی که در حسن وجود دارد را نیز داراست و به عنوان نوه محمد دارای احترام است. وی سجایای اخلاقی مانند تقوا نیز داشت که از ۲۵ حج پیاده از مدینه تا مکه
و ۱۰۰۰ رکعت نمازی (این عدد اغراق به نظر میآید) که روزانه انجام میداد
به عنوان دلیلی بر این موضوع یاد میشود. به خاطر تقوای زیادش، وی وقت کمی
را به زنان خود اختصاص میداد و بنابراین فرزندان کمی داشت. صفات اخلاقی
دیگر وی عبارت بود از سخاوت (داستانهای زیادی در این باب وجود دارد)، حلم،
فروتنی، فصاحت (سخنان و اشعاری زیادی در اثبات آن وجود دارد) و دیگر
ویژگیهایی که از اعمالش نتیجه میگردد مانند کوچک شمردن مرگ، ناخوش شمردن
زندگی با ذلت، غرور و... اما اساسیترین و بزرگترین تکریمی که در منابع
شیعی از حسین میگردد به خاطر قیام منحصربهفردی است که وی خود را قربانی
کرد و به خاطر نهضت قدیس وار وی بوده است. بنا به این باور شیعی که امام از
آنچه که در گذشته و حال و آینده است خبر دارد و علم وی با گذر زمان افزایش
نمییابد، حسین میدانست که بر سر خود و یارانش چه خواهد آمد؛ بنابراین وی
با آگاهی از قربانی شدن قطعی خود از مکه به سمت کوفه
بدون درنگ حرکت کرد و هیچ تلاشی برای فرار از تقدیر خدا انجام نداد. حدیثی
وجود دارد که حاکی است خداوند حسین را مخیر کرد که یا قربانی شود یا به
کمک ۴۰۰۰ فرشته که در جنگ بدر برای یاری محمد آمده بودند[۳] بر سپاهیان ابن زیاد پیروز گردد و این حدیث ارزش نهضت وی را بالا میبرد چون این عمل حسین را داوطلبانه جلوه داده و بنابراین به آن ارزش زیادی میبخشد.[۲] این ۴۰۰۰ فرشته تا روز قیامت بر مزار حسین گریه کرده و برای زائرینش طلب آمرزش میکنند.[۳] در منابع شیعی در مورد علت این گونه قربانی شدن حسین مینویسند که وی خود و اموالش را فدا کرد تا دین جدش محمد را احیا کند و یا آن را از دست ویرانیهایی که به دست یزید
رخ داده بود رها کند. علاوه بر آن وی با این عمل بر آن بود تا نشان دهد که
عمل کرد منافقانه شرم آور است و خواست تا به مردم یاد دهد که قیام بر ضد
حاکم فاسق، ضروری است. به طور خلاصه وی خود را اسوهای برای مسلمانان قرار
داد. لارا وسیا وگلییری
بر این باور است که این باور که حسین میخواست با خون خود مردم را از
گناهان رهایی بخشد و با قربانی شدنش پیام آور آزادی برای مردم جهان باشد،
با ادبیات شیعه بیگانه است یا حداقل نشانهای از آن در متونی که دیده است
پیدا ننموده است و ممکن است این مفهوم بعدها در مراسم تعزیه و یا اشعار اخیر نفوذ کرده باشد چون این تغییر مفهوم از توسل به این معنی فعلی کار چندان دشواری نبوده و تحت تأثیر تفکرات مسیحی صورت پذیرفته است.[۲]
عمادی حائری در دانشنامه جهان اسلام مینویسد احادیثی از محمد بیانگر آن
است که علی، حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین این مقام را دارا هستند.
ابن بابویه این مطلب را که امامان بعدی شیعه از فرزندان حسین بودهاند و نه
حسن را به ماجرای هارون و موسی تشبیه میکند. عمادی حائری در ادامه برای
اثبات امامت حسین از دیدگاه شیعه از وصیت حسن دربارهٔ جانشینی حسین و سفارش
به محمد حنفیه از تبعیت از حسین استفاده میکند. عمادی حائری معتقد است
امامت حسین پس از مرگ حسن پیوسته برقرار بوده اما حسین در زمان معاویه به
سبب تقیه آن را آشکار نمیکرده ولی در زمان یزید آن را علنی کرده است. از
دیدگاه شیعه، یکی از پیش نیازهای امامت، علم کامل به معارف دین است. عمادی
حائری به روایتی اشاره میکند که علی از حسن و سپس از حسین خواست تا برای
مردم سخنرانی کنند تا در زمانهای بعد، قریش او را بدون علم خطاب نکنند و از
این روایت به عنوان دلیلی برای دغدغه علی برای امامت حسین از دیدگاه شیعه
یاد میکند. علاوه بر آن عمادی حائری برای اثبات امامت حسین از دیدگاه
شیعه، به سخنانی از صحابه دربارهٔ مقام علمی حسین و درخواست فتوا از او، به
سخنان خود حسین در بارهٔ امامت خود و برخی معجزات و کرامات به دست وی
اشاره میکند و در ادامه بیان میکند که در روایات برخی از کرامات و معجزات
را به هر دوی حسن و حسین نسبت دادهاند و تفکیکی صورت نپذیرفته است.[۳]
پیشگویی سرنوشت حسین در قرآن و احادیث
- آیات قرآن منسوب شده به حسین از سوی شیعه
آیات ۱۴ و ۱۵ سوره الأحقاف که دربارهٔ زنی حامله صحبت میکند که درد و رنج بسیاری را تحمل میکند را اشارهای به فاطمه میدانند و فرزند را نیز حسین میدانند که در آن وقتی خداوند به محمد در مورد سرنوشت این نوه تسلیت گفت و محمد این موضوع را به فاطمه ابراز داشت، فاطمه بسیار پریشان گردید.[۲] پس از آنکه خداوند اسامی پنج تن را به زکریا یاد داد،[۳] آیه رمز آلود اول سوره مریم (کهیعص) را به زکریا به این صورت رمز گشایی کرد: ک= کربلا، ه= هلاک العترة، ی= یزید، ع= عطش، ص= صبر. تفسیر فوق متواترترین تفسیر از کلمه کیهعص است. این مطلب نشان دهنده شباهت خارقالعادهای بین سرنوشت یحیی و حسین است (احتمالاً با توجه به این که سر هر دو بریده شد و در طشت قرار داده شد). وقتی جبرئیل نام ۵ تن آل عبا را به زکریا یاد داد و زکریا
نام هر یک از آنها را به زبان آورد، در تمامی موارد به جز حسین، وقتی نام
را ادا میکرد حالتی مسرت بخش به وی دست میداد، اما وقتی نام حسین را بیان
نمود، اشک در چشمان زکریا جاری گشت. سپس خداوند به زکریا سرنوشت حسین را وحی نمود و زکریا
هق هق گریه را سر داد و از خدا درخواست کرد که پسری به وی دهد تا سرنوشتی
همانند حسین را داشته باشد تا بتواند مصیبتی شبیه مصیبتی که محمد به آن دچار میشود را تحمل کند و خداوند به زکریا، یحیی را بخشید. حسین در تمامی مراحل سفر خود از مکه به سمت کربلا، به یاد یحیی میافتاد. بر طبق روایتی دیگر، خون حسین همانند خون یحیی
به جوشش خواهد آمد و خداوند برای آنکه این جوشش را تسکین دهد، ۷۰۰۰۰ نفر
از منافقان و کفار و سست ایمانها را نابود خواهد کرد همان گونه که این کار
را برای انتقام از یحیی انجام داده بود.[۲]
از آیات دیگری که شیعه آن را منتسب به حسین میداند میتوان به آیه ۶ سوره
احزاب اشاره نمود در مورد ادامه امامت از نسل تفسیر شده است. همچنین آیاتی
چون ۷۷ سوره نسا، ۳۳ سوره اسرا و ۲۷ تا ۳۰ سوره فجر (که در نزد شیعه سوره
حسین دانسته شده) از نظر شیعه به قیام و کشته شدن حسین اشاره میکند.[۳]
- احادیث
روایات فراوانی وجود دارد که محمد اصحابش را از کشته شدن حسین با خبر
کرده بود و به غیر از محمد، علی و حسن نیز چنین مطلبی را بیان کرده بودند.
خداوند نیز پیامبران پیشین را از ماجرای کشته شدن حسین باخبر کرده بود.[۳] علی نیز میدانست که حسین در کربلا کشته میشود و یک بار که از کنار این منطقه میگذشت، توقف کرد و گریست و به یاد پیش گویی محمد افتاد. او کربلا را کرب (غم) و بلا (آزمایش) تفسیر کرد و گفت که کشتگان کربلا بدون هیچ حسابی به بهشت وارد میشوند.[۲]
در میان اسلام شناسان غربی، ولهاوزن
انگیزه قیام حسین را صرفاً به دستگیری قدرت میداند و هیچگونه نیت دینی
در آن نمیبیند. لامنز نیز دشمنی حسین با یزید را نادرست شمرده، حسین را
شخصی بی احتیاط و نادوراندیش میداند و همانند (این نظر همچنین دیدگاه معاویه
در مورد حسین بودهاست). این دو مورخ هیچگونه سندیتی برای سخنانی که از
حسین در مورد قیامش نقل شده قائل نبوده و آنها را ساخته و پرداختهٔ قرون
بعدی میدانند. لارا وسیا وگلییری
مینویسد گرچه ممکن است که روایاتی جعلی در مورد سخنانی که از حسین نقل
شده وجود داشته باشد، اما آنچه از مجموعه روایات و وقایع بر میآید این است
که حسین معتقد بود که بر حق است و سر سختانه در پی رسیدن به اهداف مذهبی
خود بود. وی بر آن بود که دولتی تأسیس کند که «اسلام حقیقی» را محقق کند و
در این راه حامیان خود را که هم عقیده با وی بودند را تحسین و تشویق کرد.
وگلییری معتقد است این تحلیل ممکن است نظر درستی در مورد شخصیت حسین نباشد،
اما بی شک انگیزهٔ جنبشهای سیاسی ضد اموی و مذهبی (شیعیان حسین) که در
دفاع از حسین در سالهای بعد رخ داده، بوده است و مورخان بعدی عرب این
ایدئولوژی را رواج داده که منجر به مقام بالا و افسانهای حسین در نزد
شیعیان گردیده است.[۲]
ویلفرد مادلونگ مینویسد انگیزه عاملین اصلی واقعه کربلا اغلب مورد بحث
بودهاست ولی این مسئله واضح است که حسین را نمیتوان به عنوان یک شخص شورشی
در نظر گرفت که جان خود و خانوادهاش را به خاطر آرزوهای شخصی خود به خطر
انداختهاست. او به عهدی که با معاویه بسته بود وفادار ماند گرچه از روش
حکومت وی ناراضی بود. او با یزید بیعت نکرد چرا که بر خلاف مفاد صلحنامه معاویه با حسن به عنوان جانشین معاویه انتخاب شده بود. با این حال او به طور فعالانه به دنبال شهادت نبود. او هنگامی که معلوم شده بود از پشتیبانی کوفیان برخوردار نیست پیشنهاد نمود که از عراق خارج شود. این عبید الله ابن زیاد بود که مذبوحانه سعی در تحریک حسین به شروع جنگ مینمود.[۴]
تصمیم اولیه او مبنی بر پاسخ مثبت به دعوت شیعیان کوفه با وجود هشدارهای فراوانی که دریافت نموده بود به علاوه رؤیای صادقه از پیامبر اسلام
بازتاب دهنده یک باور راسخ مذهبی در حسین بر انجام یک مأموریت بدون توجه
به عواقب آن است. به مانند پدرش، او کاملاً بر این باور بود که خاندان
پیامبر به طور الهی برای رهبری جامعهای که محمد تأسیس کرده بود برگزیده
شدهاند و این یک حق غیر مشروط بوده و او میبایست به دنبال رهبری این
جامعه باشد.[۴]
بر طبق دانشنامه بریتانیکا:
«حسن و حسین به خلافت معاویه، نخستین خلیفه اموی تن در دادند و در ازای آن
از او مستمری گرفتند اما حسین با خلافت جانشین او، یزید، مخالفت کرد. حسین
سپس توسط مردم کوفه که اکثریت آن شیعه بودند دعوت شد تا شورش ایشان را
علیه بنی امیه رهبری کند. حسین به همراه گروه کوچکی از خویشاوند و رهروانش به سوی کوفه رفت. گفته میشود که او در راه فرزدق
شاعر را ملاقات کرد و در این دیدار به او گفته شد که قلب مردم عراق با او
است اما شمشیرشان با بنی امیهاست. حکمران عراق به پشتیبانی از خلیفه چهار
هزار مرد را به دستگیری او فرستاد و آنها در ساحل رود فرات راه را بر حسین
بستند (اکتبر ۶۸۰ میلادی)؛ حسین تسلیم را نپذیرفت و محافظانش کشته شدند و
سر خودش به دمشق فرستاده شد. مسلمانان شیعه روز ده محرم
(سالروز جنگ حسین در تقویم مسلمانان) را بزرگداشت میگیرند. خونخواهی حسین
و سوگواری برای او موجب تضعیف بنی امیه و پدید آمدن یک جنبش قدرتمند شیعه
شد. جزییات زندگی حسین به گونه افسانه وار و اغراقآمیز حول شهادت او شکل
میگیرد. اما اقدام نهایی اش نشان از تأثیرات ایدئولوژیک دارد تا نظامی را
شکل دهد که اسلام حقیقی را در برابر حکومت به عقیدهٔ او نا عادلانهٔ اموی مینشاند.»[۱۳]
ویژگیهای ظاهری و اخلاقی حسین
حسین چهرهای سپید داشت و گاهی عمامه خز و گاهی عمامه سیاه بر سر
میگذاشت و موی سر و ریشش را خضاب میکرد. وی با مسکینان هم سفره میگشت یا
آنان را به خانه خود دعوت میکرد و آنان را طعام میداد. معاویه دربارهٔ
حسین میگفت که وی همانند پدرش علی اهل نیرنگ نیست و عمرو عاص او را محبوبترین زمینیان نزد اهل آسمان میدانست.[۳]
ویلفرد مادلونگ در دانشنامه ایرانیکا بر این باور است که حسن خلق و خوی محمد را داشت و از سیاستهای پدرش علی
انتقاد میکرد، اما حسین به پدرش شبیه بود و اینکه حسن دو تن از پسرانش را
محمد نامیده و هیچکدام را علی نام ننهاده و اینکه حسین دو تن از ۴ پسرش
را علی نام نهاده و هیچکدام را محمد ننامیده دلیلی بر این مدعا میداند.
بر خلاف روحیه صلح طلبی حسن، حسین روحیه جنگجویی و حس غرور خانوادگی پدرش
را داشت، گرچه توانایی جنگاوری و تجربه آن را همانند پدرش نداشت. گرچه علی حسن را برای خلیفه شدن بعد از خودش آموزش میداد اما به نظر میرسد که علی بیشتر به حسین توجه داشتهاست.[۴]
رسول جعفریان روایاتی را که در آن حسین شبیه علی و حسن شبیه محمد معرفی
شده را جعلی میداند و به گفته وی تصویر ارائه شده در این روایات میتوانست
به منظور تخریب چهره علی و عاشورا باشد و به کار کسانی بیاید که طرفدار
گرایشهای عثمانی بودند.[۱۴][پانویس ۱] سید محمدحسین طباطبایی
دربارهٔ مقایسه رفتار حسن ابن علی و حسین ابن علی مینویسد: «و از اینجا
روشن میشود که آنچه برخی از مفسرین حوادث گفتهاند که این دو پیشوا (امام
حسن و امام حسین) دو سلیقه مختلف داشتند و امام حسن مسلک صلح را میپسندید
به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح میداد،[...] سخنی است نابجا؛ زیرا
میبینیم همین امام حسین که یکروز زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت
معاویه و مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به سر برده
بود) به سر برد و هرگز سر به مخالفت برنداشت.»[۱۵]
محمد عمادی حائری معتقد است حسین را در اکثر منابع شبیه به محمد
دانستهاند و در یک روایت وی را شبیهترین فرد به محمد بیان کردهاند.
روایتی نیز موجود است که علی، حسین را شبیهترین فرد به خود از نظر رفتار
میداند.[۳]
حسین احترام حسن را نگه میداشت و حرفی روی حرفش نمیزد. محمد حنفیه نیز
همین برخورد را با حسین داشت. حسین بخشنده بود و در مدینه به خاطر این صفت
معروف شده بود و غلامان و کنیزانش را در صورت مشاهده خوش رفتاری آزاد
مینمود. روایتی وجود دارد که معاویه کنیزی را به همراه اموال و لباس
فراوانی برای حسین فرستاده بود. وقتی این کنیز آیاتی از قرآن و شعری در
مورد ناپایداری دنیا و مرگ انسان را خواند، حسین وی را آزاد نموده و اموال
را به او بخشید. یک بار یکی از غلامان حسین کاری نادرست انجام داد. اما پس
از آنکه غلام آیه «والعافین عنالناس» را خواند، حسین او را بخشید و پس از
آن غلام آیه «واللّه یحبالمحسنین» را به زبان آورد و حسین غلام را به خاطر
این کار آزاد کرد. حسین، دین اسامه بن زید را که بیمار شده بود و ناتوان
از پرداخت آن بود، پرداخت. روایتی وجود دارد که حاکی است حسین املاک و
اجناسی را که به وی ارث رسیده بود، پیش از دریافت آنها را بخشید و همچنین
دین مرد دیگری را پس از آنکه به ۳ پرسش حسین پاسخ داد، پرداخت و انگشتریاش
را به آن مرد بخشید. یک زن و مرد یهودی با مشاهده بخشندگی حسین مسلمان
گردیدند. حسین به معلم فرزندانش مال و پوشاک فراوان بخشید و دهانش را پر از
در کرد در حالی که اذعان میداشت که این جبرانگر ارزش کار معلم نیست. مردی
شامی یک بار به حسین و علی ناسزا گفت، اما حسین از او درگذشت و او را مورد
مهربانی و لطف خود قرار داد. گفتهاند که جای کیسههای آذوقه که حسین برای
مسکینان میبرد در روز عاشورا بر بدنش آشکار بود.[۳]
باورهای غالیانه در خصوص حسین
داستانهای افسانهای دربارهٔ حسین از ابتدا تحت تأثیر جایگاه او به
عنوان امام شیعه و یکی از چهارده معصوم که در جهانشناسی شیعه ذاتی
فراطبیعی بهشان اعطا شده قرار داشت. بسیاری از افسانهها از معجزات خون
حسین و سر بریده سخنگوی او نشأت گرفت از جمله مکالمه یک کشیش که موجب
میشود یک کشیش بیزانسی در زمره بازیگران دربار یزید در تعزیه جای بگیرد.
افسانههای حسین و نمادهای مربوطه تحت تأثیر درون مایههای ایرانی قبل از
اسلام نظیر سیاوش و انتقام اوست. همچنین لاله به عنوان نماینده خون و رنج
شهدا و نقض برجسته اسب قهرمان؛ علاوه بر این در تضاد با حسین که ذاتی بهشتی
دارد، قاتلین او اهریمن جلوه داده شده و به صورت حیوان در میآیند و باور
بر این است که انتقام آخرالزمانی نسل آنها را عذاب خواهد داد. مخاطبین
مخصوصاً حکایات در خصوص تولد حسین، سرنوشت تراژیک او و برادرش حسن و معجزات
مربوط به مرگ او و پیامدهایش را بسی احساسات برانگیز مییابند. سنتها در
خصوص حسین مکرراً منتشر میشد و محمدباقر مجلس در اثر عظیم خود بحارالانوار
آنها را جمعآوری کرده است.[۱۶]
سه گونه باور افسانهای نسبت به حسین وجود دارد: آنهایی که عنصر
جهانشناسانه در آنها غالب است و «نور» در آنها نقش مهمی دارد، آنها که
شخصیت آخرالزمانی دارند و آنهایی که حسین در آنها شخصیتی تاریخی دارد که
برای ما شناخته شده است ولی در هالهای از معجزات قرار دارد که او را به
جایگاهی فراانسانی بالا میبرد. در گروه اول که حاصل تأثیر باورهای
متافیزیکی، خیلی قدیمی تر از اسلام و ساخته غلات شیعه است، حسین کارکردی در پیوند با دیگر اهل بیت دارد و کاملاً برابر برادرش حسن است. در حکایات آخرالزمانی (که یحتمل با عقاید مغیریه
تأسیس شده توسط مغیرة بن سعید عجلی مرتبط است) آمده که حسین به کوه رضوی
رفت و در آنجا بر تختی نورانی در احاطه پیغمبران، و در جلوی پیروان وفادارش
تا ظهور مهدی خواهد ماند و سپس به کربلا خواهد رفت و همه زمینیان و
آسمانیان او را ملاقات خواهند کرد.[۲]
- کرامات در هنگام تولد و کودکی حسین
حسین سه ماه قبل از موعد متولد شد و با این وجود زنده ماند. نظیر این برای عیسی و یحیی بن زکریا نیز روی داده است. محمد
به مدت ۴۰ روز از وی نگهداری میکرد و انگشت خود را در زبان حسین قرار
میداد و یا آب بزاق خود را در دهان حسین میگذاشت. حدود ۱۰۰۰ فرشته از
بهشت فرود آمدند تا در جشن تولد حسین به همراه محمد شادی کنند. جبرئیل پیام تبریک و شادمانی خداوند را به محمد رساند و مشتی از خاک کربلا را به وی داد و جبرئیل کودک را در هنگامی که فاطمه خوابیده بود نوازش کرد.[۲] جبرئیل به محمد خبر داد که امت وی حسین را میکشند و نسل امامت از وی خواهد بود.[۳] فرشتهای که از سوی خداوند رانده شده بود و بالهایش شکسته بود، از تولد حسین بهره برد. او گروهی از فرشتگان را دید که به منظور تبریک به محمد
در حال گذر از آنجا هستند و از آنها خواست تا وی را به خود ببرند. وقتی
این فرشته بال شکسته خود را به نوزاد مالید، بال شکسته اش ترمیم یافت و
درست شد و با شفاعت محمد بخشیده شد و به جایگاهش در بهشت بازگشت. از آن به بعد این فرشته با نام مولی الحسین یاد میگشت و محاسبه گر زائرین حسین در کربلا است. محمد، پسرش ابراهیم و نوه اش حسین را بر زانوان خود قرار میداد. جبرئیل به وی گفت که خداوند به هر دو اینها با هم عمر طولانی نخواهد داد و محمد باید جان یکی را با فدا کردن دیگری، نجات بخشد. محمد در حالی که اشک میریخت و از آنجایی که نمیخواست علی و فاطمه در فراق فرزندشان گریه کنند، قبول کرد که ابراهیم را تسلیم خدا کند.[۲]
- معجزات پس از کشته شدن حسین
وقتی حسین کشته شد، روز مبدل به شب گردید و ستارگان در آسمان نمایان شدند. آسمان خون بارید که آثاری بر سر و جامه مردم تا مناطق خراسان بر جا گذاشت. از زیر سنگها در شام و مناطقی دیگر خون جاری شد. از دیوارها خون بیرون آمد. شب قبل از قتل حسین، ام سلمه یا ابنعباس، محمد را به خواب دید که سر و ریشش خاکی است و در ظرفی کوچک خون میریزد. خاک کربلا که جبرئیل یا یکی دیگر از فرشتگان به محمد داده بودند و ام سلمه آن را نگه داشته بود، شب قبل از کشته شدن حسین مبدل به خون گردید. ام سلمه دانست که حادثه کربلا رخ داده و شیون سر داد و اولین کسی بود که این کار را کرد. این احادیث جمعآوری خون کشتگان کربلا توسط محمد یا نگه داشتن یک مشت خاک کربلا توسط ام سلمه به صورت احادیث با سندهای گوناگون بیان شدهاند که برخی معتبر و برخی نامعتبرند. جنها گریستند و شعر سراییدند. زنان جنها نیز مویه و عزاداری به پا کردند که صدای آنان را ام سلمه و دیگر زنان شنیدند. فرشتگان گریستند و سر حسین به دمشق برده شد. حتی حیوانات وحشی و ماهیان نیز گریستند. در شب قبل از نبرد کربلا، صدای شخصی میآمد که آیات هشدار دهنده میخواند اما خود شخص دیده نمیشد.[۲]
- معجزات سر بریده حسین
وقتی که سر در حال برده شدن به کوفه بود، قلمی سحرآمیز آیاتی هشدارآمیز بر روی دیواری نوشت و همان آیات بر روی کلیسایی در رم که ۳۰۰ سال پیش از بعثت محمد
ساخته شده بود، نوشته شد. سر بریده بوی معطری میداد و راهبی که تحت تأثیر
نور معجزه آسایی که از سر ساطع میشد، قرار گرفته بود، با مقداری پول سر
را کرایه کرد و به خانه اش برد. در آن شب سر حسین سخن گفت و راهب پس از آن مسلمان گردید. درهمی که راهب
در ازای سر حسین به لشکریان پرداخته بود مبدل به سنگ گردید. ماری به یکی
از سوراخهای بینی سر بریده خزید و از دیگری درآمد. سر بریده آیاتی از قرآن را خواند. شبی که خولی به کوفه
آمد، سر حسین را به خانه برد و آن را زیر ظرفی قرار داد. ستون نوری از
آسمان به ظرف میتابید و پرندگانی سفید در اطراف ظرف پرواز میکردند.[۲]
- سرنوشت کسانی که به حسین اهانت کرده یا وی را زخمی کردند
تمام کسانی که به حسین در روز کربلا اهانت نمودند مدت کمی پس از آن به تیرهروزی مبتلا گردیدند. سرنوشتهایی مانند: کشته شدن، کوری، مرضهای مختلف مثل جذام،
عطش سیرابنشدنی، خشک شدن دست همانند چوب در تابستان و آب ریختن آن در
زمستان، مرگ بر اثر سوختگی، عقرب گزیدگی، از دست دادن قدرت و ثروت، بیرون
رانده شدن از خانه توسط همسر. آنهایی که اموال حسین را غارت نمودند نیز به
عقوبتهایی گرفتار گردیدند. شخصی که عمامه
حسین را غارت نمود دیوانه شد. کسی که ردای حسین را غارت کرد، مبتلا به فقر
گردید. شخصی که عطر و روپوش و جامههای حسین را غارت نمود مبتلا به جذام
یا کچلی گردید. اشیایی که از حسین غارت شد تنزل قیمت پیدا کرد یا بی
استفاده گردید. گوشت شترانی که از لشکر حسین غارت شد، تلخ گردید یا آتش
گرفت. عطر و لباسها مبدل به خون گردید. طلاهای غارتی مبدل به مس گردید یا
در دستان زرگر آتش گرفت و زعفرانهای غارتی نیز آتش گرفت.[۲]
- القاب در دیگر کتب مقدس
حسین در تورات با نام شبیر یاد شده و در کتاب انجیل بیان شده که هارون برادر موسی، نامهایی که خدا برای پسران علی گذاشتهاست را میآموزد و بر دو پسر خود میگذارد.[۲]
- صفات فراطبیعی حسین که معجزه آفریدهاند
پیشانی حسین به قدری روشن بود که مردم میتوانستند با نگاه کردن به وی
راه خود را در تاریکی بیابند. او قادر به شفای بیماران بود. او نشانهای
میان چشمان زنی پرهیزگار ایجاد کرد که با دمیدن در آن ناپدیدش کرد. او شخصی
که مبتلا به تب شده بود را شفا داد. او دست مردی را که در حین عمل
طواف کعبه
بدن زنی را لمس کرده بود و به بدن زن چسبیده بود و جدا نمیشد را جدا کرد.
این در حالی بود که فقها فرمان قطع دست آن فرد را داده بودند. کرامات دیگر
وی عبارتند از به حرف درآوردن طفل شیرخوارهای به منظور بیان نام پدر
واقعی خود، بردن افراد به وقایع رخ داده در زمان گذشته (مثل زمانی که
علی و
محمد در
مسجد قبا بودند)، فراهم کردن میوههای خارج از فصل (انگور و موز) برای پسر خود، بارور کردن یک درخت
نخل خشکیده، سیراب کردن یاران خود با قرار دادن انگشت خود در دهانشان و فراهم کردن غذای آسمانی در روز نبرد
کربلا، به وجود آوردن چشمهٔ آب با پرتاب یک تیر به نقطهای نزدیک خیمههای زنانش در
کربلا،
اشاره کردن به آسمان و فراهم آوردن لشکری از فرشتگان، اما برگزیدن مرگ،
آگاهی از وقایع آینده و علم به اسرار. این پیشگوییها عمدتاً توسط جدش به
وی آموخته شد و همچنین وی رؤیایی دید که جدش
محمد وی را از سرنوشتش آگاه ساخت که حسین مظلومانه کشته میشود و برادر و فرزندان و نوادگان حسین در
روز قیامت از حساب پس دادن معاف میشوند. مجسم شدن نیات کوفیان نسبت به وی به صورت یک حیوان درنده، پیشبینیکردن اینکه
عمر بن سعد فرمانده سپاه
کوفه میشود و آگاه ساختن وی از سرنوشتش مبنی بر اینکه مرگ وی مدت کوتاهی پس از کشتهشدن حسین خواهد بود، پیشبینی اینکه سرش به نزد
ابن زیاد
میرود اما حامل سر جایزهای نمیگیرد، بر حذر داشتن گروهی از غلامانش از
خروج در یک روز خاص و تبعیت نکردن و کشته شدن آنان و پیش گویی نام قاتلین
آنان به حاکم از دیگر کرامات منسوب شده به حسین میباشند.
[۲